ماداریم میریم سفر
هفته قبل جناب بابا از خواب که بیدار شدچشماش باز نمیشد پیش دکتر رفت چندروز گذشت ولی بدتر شد بعد از اون رفت بیمارستان خلیلی و فهمیدیم که چشماش عفونت کرده منم که هر٦ساعت قطره ها رو تو ی چشمش میریختم بعداز چندروز چشمای منهم شروع به سوزش کرد روز بعدش دیگه بدتر شد منم راهی بیمارستان شدم و فهمیدم من از جناب بابا گرفتم خیلی وحشتناک بود درد وقرمزی چشم یکطرف وتورم اون هم یکطرف تازه مجبور بودم به همه توضیح بدم که چی شده دکتر گفت: باید مواظب بچه ها باشید خوب منم چند روزهست که تما م دستگیره های درها و....ضدعفونی میکنم تا شما دیگه مریض نشید بدلیل همین چشم درد چند روز نتونستم چیزی بنویسم ا...
نویسنده :
مادر
10:28